بعضی شعرا حال آدمو خوب میکنه و تو این دنیای پر تلاطم به آدم آرامش میده. مثل شعر زیر که از روزبه زمانی هست و آقای حجت اشرف زاده با صدای زیبا اون رو اجرا کرده.
پیشنهاد میکنم این قطعه رو حتما گوش کنید.
برف آمد (روزبه بمانی)
تو را آنگونه میخواهم که زندان زلیخا را
کمک کن آه تو جانا بگیرد دامن ما را …
ندارم هیچ امیدی به این دنیای تبعیدی
که من از بد بیابانی گرفتم راه دریا را …
چنان از دیدنت دورم که باور کرده ام کورم
تو کاری کن بدون تو نبینم صبح فردا را
برف آمد پشت ردت در خیابان گم شدم
برف آمد ، برف آمد یک زمستان گم شدم
برف آمد پشت ردَت در خیابان گم شدم
برف آمد ، برف آمد، یک زمستان گُم شدم
با سلام و سپاس از همراهی شما دوست بزرگوار
متاسفانه تو شعر آقای روزبه بمانی
از متن تو را آنگونه میخواهم که زندان زلیخا را رو اصلا متوجه نشدم امکانش هست تفسیرش رو برام اعلام فرمایید ممنون و متشکر خواهم بود
علیکم السلام. ممنون از دیدگاهتون.
راستش زیاد از تفسیر شعر و… سر در نمیارم، شاید منظورش از خواستن مانند زندان زلیخا، دوست داشتن همراه با سختی و رنج باشه. به هر حال این پست رو به خاطر زیبایی آهنگ گذاشتم.
موفق باشید
به نظرم این شعر مضامین زیبای عرفانی داره
حضرت یوسف عاشق خداوند بود و به خاطر این عشق نهتنها تن به لذتهای دنیوی نداد بلکه حاضر شد زلیخا اون رو به زندان هم بیاندازه و سالها سختی بکشه ولی از عشق واقعیش که خدا بود دست نکشید
مضامین تک تک ابیات این شعر محتوای بسیار عمیق عرفانی داره و بسیار زیباست
بله واقعا همینطوره که میفرمایید. ممنون از نظرات ارزشمند شما.